یه قهوه داغ میل دارید ؟ ^^
تنها چیزی که میخواهم ...
روزیست که در ان باد بوزد
و ابر های سفید به پرواز درایند ،
و امواج با شتاب بیایند و کف کنند ، و مرغان دریایی فریاد بزنند .
_ " تب دریا " ، شعری اثر جان میسفیلد ...
بعد اقای بابا لنگ دراز
و اقای مگس شل و ول
به طرف دریای کف الود دویدند
با فریادی از پذیرشی شورانگیز
انجا قایق کوچکی پیدا کردند
که بادبان هایش صورتی و خاکستری بود
و با ان روی موج ها قایقرانی کردند
دور و دورتر شدند ... .
*شعری از ادوارد لیر ...
_ ظهرتون بخیر ^^
_ ول کن غم جهان را ؛
قهوه ات یخ کرد ...
برایم مهم بود ...
هر چه در فکرم بود ، گفتم
ملایم ترین کلماتی که میدانستم و حالا ...
باید بگویم حالا که تمام شده احساس ارامش میکنم
و در پایان میتوانم اخساس تاسف کنم
برای ان همه اصرار برای عمری درازتر ...
بدرود .
* شعری از گالوی کینل ...
_ ظهرتون بخیر ^^
هیچ شبی پایان زندگی نیست رفیق !
دوباره خورشید قراره طلوع کنه و تو قراره فرداتو از نو بسازی ...
خوب استراحت کن ...
چون فردا قراره بدویی تا برنده این بازی بشی .
_ شبتون کاکائویی کیوتکای من :)
روزانه افراد زیادی میان و میرن و ما اونها نمیشناسیم ....
ولی یه چیز میان ما و اونا ممکنه مشترک باشه ..
همه ما در حال دویدن به سمت هدفمون هستیم و میخوایم به خواسته خودمون برسیم
و مهم نیست چی بشه ما ادامه میدیم .
صبح بخیر ...
بلند شید دیگه افتاب درامده ":)
