Lotus Water

یه قهوه داغ میل دارید ؟ ^^

امریکانوی تلخ ! ...





میخواستم احساساتی در حال عذاب دادنم بودن رو خالی کنم ... 
میخواستم بادی به سر و صورتم بخوره ... 
برای همین زدم بیرون نمیدونستم میخوام کجا برم و چیکار بکنم 
هیچ ایده ای نداشتم . 
از خونه بیرون زدم و به راه افتادم میخواستم با کسی برم ولی 
کسی نبود و من باید خودمو نجات میدادم ... 
وقتی به راه افتادم ، مردمی رو دیدم که در حال جنب و جوش بودند 
برای اینکه زندگی کنن در حال تلاش بودند ... 
هزاران کلمه شنیده میشد اما هیچ کدومشون قابل شناسایی نبود ... 
و من راه میرفتم بدون اینکه بدونم مقصدم کجاست ... 
و پاهام منو برد به کافه ای به اسم لونا ... 
کافه داخل پاساژ قرار داشت ... و من 
با تلاش های زیاد پیداش کردم 
کافه دو طرف داشت و من نمیدونستم کجا بشینم .... ( بزنید روی ادامه مطلب ) 

Designed By Erfan Powered by Bayan
*search_form*