او از میان ما رفته است ...
سایه ی ما به دیدار ارغوانش شتافته است
حالا غزل های ما بی پدر شدند
دگر کسی نیست لایشان را بگشاید
و با صدای لرزان و لطیف زیبایش برایمان بخواند
دگر کسی نیست که برایمان از ارغوانش بگوید
از مرغ شب خوانش بگوید ...
دردی عمیق است که مردی ما را ترک کرده که
حرف های دلمان را میگفت ...
او دوری ارغوانش را نتوانست تحمل کند
حال ما امروز صبح او را از دست دادیم
حال وقت ان رسیده است بگذاریم برود
اما چگونه ؟!
اکنون او جزئی از جنگل ستارگان شده است
حال او هر شب در میان ستارگان کنار ارغوانش خواهد نشست
اما عاشق را مردن نمی میراندش
سایه ما زنده اس در قلب های ما
در یاد ما و در میان غزل هایش هنوز زنده است
چگونه او را فراموش کنیم
ما با غزل ها و صدایش زندگی کرده ایم و حال
وقت ان است که از او جدا شویم ..
" سایه مردی که به هر چه میگفت باور داشت "
او میخواست این گونه یادش کنیم
در ارامش بخواب سایه
تو فراموش نخواهی شد و جزئی از قلب ما خواهی ماند
بدرود سایه ، بدرود ... .
__ هوشنگ ابتهاج ملقب به سایه ، 1306 _ 1401
نوشته ای از = سوزان
_______________________
1401/05/19 _ 2022.08.10
21:16PM
- تاریخ : Wednesday 10 August 22
- ساعت : 21 : 17
- ادامه مطلب
- |
- نظرات [ ۰ ]